من برای تو می نویسم ...

 


کلون درب هر کس مکوب...

 


دیوارانند اینان و بس،  مگو

 


 دل می برد با تو کلمات را 

 


بی بودنت آرام می گیرداین دفتر

 

 

سطر سطرش،  آرامِ آرام 

 


نه یکسر بسته می گردد بی سطری دگر

 


بی تو بودن نخواهم هیچ

 


 هیچ............

 



م.ن



تاريخ : پنج شنبه 14 آبان 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق 2, منوچهر افتخارزاده, | 17:32 | نویسنده : م . ن |

من ترانه ها را در... چشمانت


من سروده ها را در... لبات


 من نواختهارا در... دستانت 


من شعرو ترانه را... با دستانت

 

به دل هدیه دادم

 

کو ترانه ؟کو سروده؟

 

بی نواخت  دستانت محکوم به مردن است

 

 

م . ن



تاريخ : پنج شنبه 22 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق2 , منوچهر افتخارزاده, | 13:21 | نویسنده : م . ن |

همه جا مزین بود

 

و باغی سبز

 

پر رفت و آمد و پر هیاهو

 

ترمه و اطلسی پوش بودند زنان

 

ریش و سبیل بود و بی ابرو

 

گاه و بیگاه بایدش می پرسید  ز آنان که :

 

مونث اید یا مذکر آیا شما ؟

 

و اندر آن باغ دلفریب

 

حرف ازنشستن و پرداختن

 

دل بدادن و ناز خریدن

 

هر طرف غش میرفت ظریف

 

لکن انگار طبیبی بود حریف

 

مست گشتم چو این وادی بدیدم

 

قهقهه خنده دامانم گرفت

 

این بنده ی حقیر گفتمش:

 

این باغ هنر باشد همه فن حریف

 

 

م . ن



تاريخ : پنج شنبه 22 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق 2, منوچهر افتخارزاده, | 13:18 | نویسنده : م . ن |

سوسوی چراغ ماندنم هم


رویای با تو بودنش


سر نمی رسد چرا؟


شاید فردایی خریده من نمی دانم ...

 

م.ن



تاريخ : پنج شنبه 22 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق2 , منوچهر افتخارزاده,, | 1:45 | نویسنده : م . ن |

می شود چند درود بفرستم؟


تمبر ندارم ...


هزار بوسه بر پاکتش می زنم


پستچی محرم راز است


نمی بیند


آدرس را همه قاصدک ها می دانند


می پرسد


کلاغ مترسک پیر بوی آشناست


می رساندش

 

م . ن



تاريخ : پنج شنبه 22 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق2 , منوچهر افتخارزاده,, | 1:35 | نویسنده : م . ن |

می خوانم باران...


صدایش روی شیروانی می آید


می نویسم تو...


بوی نمناک باران دیوانه ام می کند...


چشم می بندم ...


به رویا...!


من ...تو...


دشتی پر از گلهای سفید بابونه


باران.... آواز فاخته ...دستان پر مهر تو...


برقص... برقص...

 

زندگی همان چند ثانیه است...


در رویا من ...تو... باران.... فاخته...

 

و دنیا دنیا سفیدی بابونه وحشی...


آه قلم هم به دستم واریز اشک بی تو بودن می کند ...

 

 

م.ن



تاريخ : پنج شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق2 , منوچهر افتخارزاده,, | 23:30 | نویسنده : م . ن |

 

بی تو نمی شود.....

 

همراهی نمی کنند کلمات

 

انگار پایشان در باتلاق نبودن  گیر کرده

 

آرا م به ساحل نبودن می کشانند

 

پس باید نقطه گذاشت و رفت

 

...

اما ...

 

باید به جای رفتن ؛ به پرواز درآمد

 

برای رسیدن...

 

برای  آذین بستن...

 

برای آمدنت .....

 

 

م . ن 



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق 2, منوچهر افتخارزاده, | 20:2 | نویسنده : م . ن |


با تو بودن را براین دفتر نوشتم..........................


که هر چشمی ز خواندنش مغموم باید...............


 یادماندنی ها و شیرینی هایش را......................

 

برای خود نگاردم..................................................


کس به یاری نتواند سرود.....................................


که آخر دل شکستی چرا؟........................


 بیت بیتش ریزش رویت به کاغذ بود و  بس...

 
می نمودم یک به یک ازل.........................

 

وباید این چنین بود.................................

 

باید یک به یک.......................................

 

 

م . ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده, | 12:14 | نویسنده : م . ن |

 

با من قدم بردار ...

 

برای بودنهایمان

 

راه ؛ بس دشوار است

 

بیا ....بیا پایین 

 

مسیح  صلیبت را بیاور

 

من برایش بازترین آغوش جهان را آماده کرده ام

 

قدمهایت را راسخ کن

 

بی بودن را باید شست

 

 

م . ن

 

پی نوشت مزاحم

 

در ادامه ی مطلب :



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 15 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده, | 19:56 | نویسنده : م . ن |

زمان فراموش نمی کند

 


گناه وبی گناهی را در ذهن

 


همه چیز...

 

هر آنچه زدوده اشکهای تو را ....

 


از من نخواه


هر دم...هر آن


از آن طرف خیابان

 

گام هایم سنگین و سنگین تر می آیند


پلی هستم میان خواستن و نخواستن


هر دو ساحل هر دو جان


من تو را


تو مرا


کاش خدا هم جدا نکند


دل من را زتو



م.ن



تاريخ : چهار شنبه 14 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده, | 20:18 | نویسنده : م . ن |

می خواهم مرد درون آیینه ی دل باشم

 

بالابیاورم...

 

کلمات را ...

 

بهم ببندم ریسمان با بودن ها را

 

هی فلانی ..!!!

 

چرا دلم شور می زند برای تو !!؟؟

 

می خواهی آرام بگیرم؟؟؟

 

آدرس بده:

 

انتهای دنیا کجاست؟؟؟

 

چند روزی نیست

 

فریاد زدم :

 

وایسا 

 

وایسا دنیا ...

 

منم سوار کن ...

 

می خواهم با تو بیایم ....

 

 

 

م.ن

 

پی نوشت مزاحم :

در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده,, | 22:14 | نویسنده : م . ن |

من این پایین خیلی دل تنگم

 

آنقدر که حتی می ترسم

 

آسمان دنیا را نگاه کنم

 

من تنها.....................


کاش می توانستی....

 

حتی برای آنی به جای من باشی

 

کاش..........

 

کاش لذت یک نگاه را ؛

 

از دور های دور ، می توانستی بفهمی

 

من از تو ...

 

از بودن...

 

خرسندِ حرسندم ...

 

 

 

 

م.ن



تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده,, | 22:6 | نویسنده : م . ن |

من ترانه ها در....چشمانت

 

من سروده ها ...در لبانت

 

من نواخته ها... در دستانت

 

من شعر و ترانه را باعشق به دل هدیه دارم

 

کو ترانه ؟

 

کو سروده ؟...

 

بی نواخت  دستانت مفهوم به مردن است

 

او می نوازد ...

 

من برای شنیدن نواخته هایش آذین می بندم،

 

از هزاران گل رنگی بی ترانه

 

می نوازد...

 

می نوازد...

 

و من به خواب می روم

 

پرواز شروع می شود...

 

ترانه می سازم...........

 

فریاد می زنم :

 

بزن...ای تارزن .................

 

بزن.....................  مطرب

 

بزن بادستان نرم انگشتانت

 

انگشتانت را روی تار تار تنم

 

بی تو من ،

 

هاجم...... مات  ...

 

م.ن



تاريخ : سه شنبه 13 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده,, | 21:45 | نویسنده : م . ن |

تمام کن خدا .....تمام

 

دیگر کسی فردای فروشی ندارد ...

 

من فردایم را دیروز فروختم

 

عشق تنها تاوان خرید فردایم بود

 

م . ن



تاريخ : پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده,, | 1:37 | نویسنده : م . ن |

من سپیده را دوست دارم

بعد از یک شب بارانی

وقطره های شقایق در آفاق فردا را

از کدامین دکان باید خرید فردای آزاد را

پنجره من چرا همیشه به سایه عادت دارد؟

من دنبال آفتابم گریخته بال می روم

بدون او

من و شقایق

با هم

روی گل برگ لاله نیز

آسوده ام

بامن بمان

تا برایم از بدیهایم بگویی

چون تو فقط مرا میبینی وبس

 

 

م.ن



تاريخ : سه شنبه 30 تير 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده, | 22:52 | نویسنده : م . ن |

تنهایی هایم را برای خودم زنجیر کردم  

دائم تکانش می دهند این و آن 

انگار شفا می دهد  

این قفل و دخیل فولاد  تنهایی........      

 

 

م.ن



تاريخ : جمعه 26 تير 1394برچسب:دلنوشته های م , ن , مترسک عاشق , منوچهر افتخارزاده, | 1:36 | نویسنده : م . ن |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد